نگاه مات و غمگینت

ساخت وبلاگ

نگاهِ مات و غمگینت خبر از بی وفایی داشت

لبان سردو بی روحت،خبر از بی صدایی داشت

اگر بادعشق میماندی،همیشه مهربان بودی

ولی رفتار دیروزت نشانی از رهایی داشت

زمستان میرسد اکنون و من چون برف سنگینم

خدا را کشتم از امروز ،من بی عشق و بی دینم

زمستان زادروزت بود،خودت همیشه می گفتی

چرا خواب زمستان را به دستان خود آشفتی

مردّد می شوم آیا زمانه اینچنین سرد است؟

صدایی میرسد از دور، صدای ناله و درد است

صدای آن کسانی که چون بیگانه با خویشند

ولی آواز خواندن هم تسلای دل مرد است

عجب دنیای نامردی که مردی در وجودش نیست

کلامی از سبکبالی هرگز در سجودش نیست

تو آسان آمدی اما رهِ برگشت دشوار است

جهان همیشه پابر جاست دستی بر رکودش نیست.

وقتیکه...
ما را در سایت وقتیکه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdikazemi بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 7:28