خزانی که برده است آویشنم را
شکوفا نموده است زخم تنم را
با چشم خود دیدم آن روز غربت
من این آخرین فصل جان کندنم را
در این سر به زیری خدایا کجا هست
طنابی که بالا برد گردنم را
کشیده است طوفان بی خانمانی
در آغوش خود پاره های تنم را
....
وقتیکه...برچسب : نویسنده : mehdikazemi بازدید : 77